برای رفتن به ادامه ی مطلب روی + کلیک کنید.
برای رفتن به ادامه ی مطلب باید عضو باشید.
برای گذاشتن نظر باید بر cmکلیک کنید.
برای خواندن داستان های بیشتر و یا pdfکتاب ها باید حداقل ده نظر در این مورد دریافت کنم.
vampire club...برچسب : نویسنده : BLOODY VAMPIRE vampire-akademy بازدید : 131
اینجا چند تا از افسانه هارو گذاشتم و باید بگم فقط در صورت گذاشت نظر ادامه می دم.
زنگهای مرگ
زنگهایی است که توسط یک جادوگر ماهر استفاده میشود :
این زنگها هفت عدد هستند که هر کدام نام سازنده خود را دارند. هر چه قدرت و اندازه زنگها بیشتر باشد، کنترل آنها مشکلتر میشود و اگر استفاده از آنها با دقت صورت نگیرد، ممکن است اثرات جانبی بدی برای کسی که آنها را به صدا در میآورد داشته باشند. از زنگها برای فراخوانی و کنترل بر روی مردهها و مرگ استفاده میشود(معمولا این زنگها به ترتیب روی یک میله قرار میگیرند ).
اندازه زنگها از یک قوطی کوچک تا شیشهای بزرگ متغیر است. بنا به استفاده هرکس، جادوی خاص همان فرد بر روی زنگها حکاکی شده است
جنس زنگها متفاوت است، اما اغلب از نقره و برنز استفاده میشود. دستهها نیز گاها از چوب ماهون و چوب آبنوس درست میشوند. البته گاهی اوقات نیز از استخوان استفاده میشود
زنگها
* رانا - Rana
خوابآور یا خواب آورنده، رانا است. کوچکترین زنگ و دارای بلندترین صدا در بین بقیه زنگهاست. صدای آن خوابآور است و باعث بی حرکتی میشود. این زنگ میتواند مردگان ضعیف را به مرگ بازگرداند
* موزرائیل - Mosrael
موزرائیل یا بیدار کننده، زنگی است که از آن برای احضار مردگان از دنیای مرگ استفاده میشود. اما در عین حال، میتواند جادوگری که آن را به صدا در میآورد به دنیای مرگ بفرستد.
* کیبث - Kibeth
کیبث تحرک آور، زنگی است که حرکت را کنترل میکند. این زنگ میتواند قابلیت حرکت هدف خود را بگیرد یا کنترل آن را به دست کسی دهد که آن را به صدا درآورده است.
* دایریم - Dyrim
دایریم سخنگو، زنگی آهنگین است که صدا را کنترل میکند. این زنگ میتواند به کسانی که صدا ندارند، (مانند مردگان) صدا بخشیده یا صدا را از کسی بگیرد. از صدای آن میتوان برای بهبود وضعیت روحی استفاده کرد. چون وقتی به صدا در میآید، طنین آن در گوش افراد زنده شیرین و دلپذیر است.
* بلگائر - Belgaer
بلگائر متفکر، زنگی است که قدرت دستکاری خاطرات را دارد. این زنگ میتواند خاطرات فراموش شده در ارواح گمشده در مرگ را به یاد آورد یا خاطراتی را پاک کند. اگر با دقت از این زنگ استفاده نشود، ممکن است ذهن کسی که آن را به صدا درآورده است نابود کند.
* سارانث - Saraneth
سارانث یا اسیر کننده که بمترین صدا را در میان باقی زنگها دارد، اغلب برای مجبور کردن مردگان به درخواستهای کسی که زنگ را به صدا درآورده استفاده میشوداستفاده از این زنگ به همراه رانا و کیبث خیلی رایج است. اگر بدون احتیاط از آن استفاده شود، میتواند ذهن کسی که آن را به صدا درآورده است را به هم بریزد
* آسترائیل - Astarael
آسترائیل یا افسرده، هفتمین و آخرین زنگ است. این زنگ چنان قدرتمند است که شنیدن صدای آن برای همه کس، حتی کسی که آن را به صدا درآورده است، میتواند منجر به فرو رفتن در اعماق مرگ شود.
آيا "آوداكداورا" يك ورد واقعي است؟!
در دنياي هري پاتر اين ورد نفرين مرگبار است و بد ترين ورد از ميان سه ورد نا بخشودني محسوب مي شود كه اگر جادوگري آن را عليه انسان ديگري استفاده كند كيفر آن حبس ابد در زندان آزكابان خواهد بود.
جي.كي.رولينگ اكثر وردهايش را به طور كامل از تصورات خودش ابداع كرده ولي نفرين "آوداكداورا" در يك زبان باستاني خاور ميانه به نام زبان "آرامي" ريشه دارد.جادوگر هاي دوران باستان،از عبارت:abhadda kadhebbra به معني "مانن همين كلمه نابود شو" براي از بين بردن بيماريها استفاده مي كردند.ولي مدارك و گواهي وجود ندارد كه كسي از اين ورد براي كشتن استفاده كرده باشد .
احتمالا اين عبارت،ريشه كلمه جادويي"آبراكادابرا" است.امروزه اين كلمه يكي از كلماتي است كه شعبده بازها در وردهايشان استفاده مي كنند،ولي در گذشته،پزشكان از اين كلمه استفاده مي كردند."كوئنتيوس سرنوس سامونيكوس" كه پزشكي اهل روم باستان بود و در حدود سال200ميلادي زندگي مي كرد،از اين كلمه به عنوان وردي براي از بين بردن تب استفاده مي كرد.بر اساس نسخه او بيمار بايد يازده بار اين كلمه را پشت سر هم روي يك صفحه كاغذ مي نوشت . هربار يكي از حروف اين كلمه را كم مي كرد:
ABRAKADABRA
ABRAKADABR
ABRAKADAB
ABRAKADA
ABRAKAD
ABRAKA
ABRAK
ABRA
ABR
AB
A
اين كاغذ را بايد در پارچه اي از جنس كتان مي پيچيدند و نه روز به گردن بيمار مي آويختند.پس از اتمام اين مدت،بيمار بايد پارچه اي از جنس كتان مي پيچيدند و نه روز به گردن بيمار مي آويختند.پس از اتمام اين مدت ،بيمار بايد پارچه را از بالاي شانه اش به درون رودخانه اي مي انداخت كه به طرف شرق در جريان باشد.وقتي آب،نوشته هاي روي كاغذ را پاك مي كرد،تب نيز از بين مي رفت. شهرت و محبوبيت اين مداوا در قرنهاي بعد،افزايش يافت و از آن حتي براي درمان "سياه مرگ" يا همان"طاعون خياركي" نيز استفاده مي شد .خوانندگان باهوش اين مقاله حتممتوجه مي شوند كه اين عمل،اگر تأثيري نداشته باشد،حداقل باعث مي شود بيمار مدتي را در انتظار بهبود سپري كند و به دليل اينكه بسياري از بيماريها معمولا دوره اي يك يا دو هفته اي دارند،احتمالا اين ورد به هيچ وجه تأثيري در درمان بيماري نداشت،ولي از طرف ديگر ضرري هم نداشت.
احتمالا باید بدانید که سگ بزرگی نگهبان دروازه ی مردگان است و در داستان های زیادی به او اشاره شده.
فلافي در حقيقت موجودي جادويست كه به اسطوره هاي يونان تعلق دارد و نامش سربروس است.سربروس نيز نگهبان بود و از سرزمين مردگان نگهباني مي كرد،يعني مكاني كه روح مردگان به آنجا مي رفت،كه تا ابد در زندگي كند.يكي از وظايف سربروس خوردن افرادي بود كه تلاش مي كردند فرار كنند و وظيفه ديگر او دور نگه داشتن زندگان بود.
سربروس و هركول
سربروس در يكي از اسطوره هاي مشهور يونان،يعني در ماجراي دوازده عمل شاقي كه هركول انجام داد، نقش مهمي داشت. الهه اي به نام هرا ، هركول را فريب داد تا مرتكب جنايتهاي وحشتناك شود. جزاي هركول اين بود كه دوازده سال براي پادشاهي كه لياقت چنداني نيز به پادشاهي نداشت خدمت كند.آن پادشاه، از هركول خواست دوازده كاري را انجام دهد كه غير ممكن مي نمودند.بسياري از اين كارها مستلزم كشتن يا اسير كردن موجودات وحشي خبيثي همچون هيدار ،موجودي چند سر بود.آخرين كاري كه پادشاه از هركول خواست كه مشكل ترين آنها نيز محسوب مي شد ،اين بود كه،هركول،سربروس را از محل نگهباني اش در دروازه سرزمين مردگان اسير كند ، تا سربروس مانند افراد نظامي جلوي پادشاه رژه برود.كه البته اين قهرمان اسطوره اي يونان با موفقيت اين كار را انجام داد.
سربروس و موسيقي
فرد ديگري نيز بر سربروس چيره شد،ولي براي چيرگي بر او از زور بازو استفاده نكرد. ارفئوس كه موسيقي داني خوش قريحه بود ،با سرزمين مردگان به مقابله برخاست تا معشوقه خود،اوريديس را آزاد كند.ارفئوس از قدرت هركول برخوردار نبود به همين دليل براي رام كردن سربروس ، ساز خود را كه چنگچه نام داشت،نواخت.او توانست به آرامي از كنار سربروس بگذرد و به اين وسيله توانست اوريديس را فراري دهد . به همين دليل بود كه دوست يوناني به هاگريد گفته بود موسيقي باعث رام شدن فلافي مي شود
منبع:کمی خودم و بقییییه بزرگ ترین مرجع افسانه ها و اساطیر باستان.
ادامه ی مطلب هم نداره
vampire club...برچسب : نویسنده : BLOODY VAMPIRE vampire-akademy بازدید : 106
خانه وحشت میلت چنی
هیچكس نمیدانست میلت چنی اهل كجا بود ولی در دهه 1850 این مرد كه صاحب میخانه و مهمانسرایی در منطقه بود، اسرارآمیزترین مرد لانكاستر كانتی شد. برخی چنی را كه به ركگویی شهره بود مجسمه شیطان میدانستند. وقتی مردم جسد او را دیدند كه برابر دادگاه شهر به چوببستی آویزان بود و تاب میخورد زیاد تعجب نكردند. بعد از اینكه چنی به اتهام دزدیدن برده «دكتر كرافورد» محكوم شد خیلیها فكر میكردند او به مكافات عملش رسیده است.چنی یك برده داشت كه هرازگاهی او را به یك مسافر سادهلوح میفروخت. چند روز بعد برده از موقعیتی استفاده میكرد و از پیش صاحب تازه میگریخت و دوباره به مهمانخانه چنی برمیگشت تا در یك فرصت مناسب چنی دوباره او را به مسافر سادهلوح دیگری بفروشد. ولی همه مسافران مهمانخانه چنی آنقدر خوش شانس نبودند. هیچكس تمایلی نداشت كه در آن مهمانخانه بماند ولی چاره دیگری نبود. آنها كه اغلب خسته از معاملات مختلف و با جیب پر پول به آن منطقه میآمدند باید شب را در آن جا به صبح میرساندند اما برای برخی از مسافران، آن مهمانخانه آخرین محل استراحت به شمار میرفت. مدتی بعد خانوادههای آنها به دنبال شوهر یا پسر گمشدهشان به آن مهمانخانه خلوت میرفتند ولی هیچوقت نتیجهای نمیگرفتند. در طول آن سالها مردم بسیاری كه از حوالی مهمانخانه عبور میكردند پیكرهای مهآلودی را میدیدند كه در میان درختان اطراف میخانه سرگردان بودند. دیگر كمتر كسی از اهالی لانكستر كانتی جرات میكرد شب را در آن محل بگذراند.
چنی همیشه همه چیز را انكار میكرد و مدركی به دست كسی نمیداد ولی سالها بعد آن معماها حل شد. یك شركت ساختمانی به آن منطقه رفت و زمین را حفاری كرد. در آن هنگام بود كه چندین اسكلت از زیرخاك بیرون آمد كه همگی به قتل رسیده بودند. مردم نام آن مهمانخانه را «خانه وحشت میلت چنی» گذاشتند. این خانه تا اوایل دهه 1970 در آن محل باقی مانده بود ولی دیگر تبدیل به خانهای متروكه درست شبیه به خانه ارواح شده بود. خانهای كه به راستی محل زندگی ارواح مسافران بیگناه محسوب میشد.
جای پای شیطان
در دل درختزارهای انبوه كاج در «ایندین لند» آمریكا زمینی دایره شكل و تیرهرنگ به چشم میخورد كه هیچ گیاهی در آن نروییده است. كسانی كه برای نخستین بار از كنار این دایره عبور میكنند بلادرنگ میاندیشند چه چیزی سبب شده است این قطعه زمین اینقدر با اطراف خود در تضاد باشد. خاك تیره این منطقه آنقدر سفت است كه دسته تبر هر كسی را كه بر آن ضربه بزند میشكند. هیچ اثری از حیات در آن یافت نمیشود. نه كرم خاكی، نه سوسك و نه حتی یك دانه علف در آن به چشم نمیخورد. حتی حیوانات هم به آن داخل نمیشوند و آن را دور میزنند. بدتر از همه اینكه میگویند اگر كسی وسط دایره بایستد احساس عمیقی از ترس، دلهره و تهوع بر او مستولی میشود. اگر سنگ یا چوب روی آن قرار دهید و بروید، روز بعد كه بازگردید اثری از آن سنگ و چوب به چشم نمیخورد.
بقیه در ادامه ی مطلب
vampire club...برچسب : نویسنده : BLOODY VAMPIRE vampire-akademy بازدید : 110
افسانه پل دست سبز
بخش «اولد لنسفورد رود» امروزه منطقهای بدنما و بلا استفاده است ولی صد سال پیش این ناحیه متروكه شلوغترین و پررفت و آمدترین معبر بود. با اینكه این منطقه بیمصرف میباشد ولی هنوز هم الوارهایی كه از قدیمالایام روی نهر «كین» قرار داشته است «پل دست سبز» نامیده میشوند.
در ماه اكتبر سال 1988 دو تن از اهالی «لانكاستر كانتی» كه میخواستند نامشان مجهول بماند، داستان «افسانه پل دست سبز» را برای نشریه محلی تعریف كردند.
ادامه در ادامه ی مطلب
vampire club...برچسب : نویسنده : BLOODY VAMPIRE vampire-akademy بازدید : 156
جاده مرگ
در پنانگ مالزی،جاده ای معروف و در عین حال انگشت نما و بد نام موسوم به جاده ی «تمپه» وجود دارد. سالها سال قبل آن جاده ساخته شد تا دسترسی به دریاچه پشت سد میسر گردد. در کیلومتر 7/1 جاده،تپه ای وجود دارد که به دو حومه متصل می شود.راه ورودی دریاچه پشت سد، در جایی در میان جاده ای کم عرض و باریک و پیچ در پیچ قرار دارد.
حوادث و اتفاقات اسرارآمیز و مرموز بی شماری در آن جاده رخ داده اند.اکثر اوقات، قربانیان به همراه وسیله نقلیه خود به داخل دره عمیقی پرتاب شده اندو عده اندکی از مهلکه جان سالم به در برده و فرار کرده اند.
بسیاری از اهالی پنانگ، مثل خودم از رانندگی شب هنگام در آن جاده خودداری می کنیم،چون به شدت می ترسیم و به همه توصیه می کنیم که شب هنگام در آن جاده ترددنکنند.
دختر معصوم و بی گناهی توسط یک پلیس کشته شد. اگرچه علت مرگ دخترک هرگز معلوم نشد و به صورت یک راز سر به مهر باقی ماند ولی به نظر می رسد که دخترک گناهی نداشت و آن پلیس مقصر شناخته شد ولی عجیب آن که روح دخترک هم که پلیس را عامل مرگش می دانست،هرگز دست از سر هیچ پلیسی بر نداشت!در نتیجه اکثر پلیس ها جرأت ندارند شب هنگام در آن جاده رانندگی کنند،چون بسیاری از آنها جان سالم از آنجا به در نبرده اند.ظاهراً روح انتفام جوی دخترک هر مرتبه حادثه مرگباری را برای پلیسها ایجاد می کند
یکی دیگر از حوادث ...
برای ادامه به ادامه ی مطلب (+) بروید.
vampire club...برچسب : نویسنده : BLOODY VAMPIRE vampire-akademy بازدید : 136
علت استعفای جیمز
طبق اظهارات دوستم،بینگ،این حادثه برای یکی از نگهبانان هتل 3 ستاره در پنانگ رخ داده است. نمی توانم نام آن هتل را افشا کنم،چون از حسن شهرت آنجا کاسته می شود. آن نگهبان که جیمز نام داشت، تقریبا یکی از کارمندان جدید آن هتل به حساب می آمد. آن شب، او مطابق معمول ساعت 10 نیمه شب، گشت معمول شبانه اش در داخل و اطراف هتل آغاز کرد. اگرچه هیچ کس بعد از آن او را ندید
vampire club...برچسب : نویسنده : BLOODY VAMPIRE vampire-akademy بازدید : 199
روحی با موهای قرمز
احتمالا برخی از افراد با ناحیه « روت چهل و چهار» آشنا هستند. ولی آیا هرگز چیزی راجع به روح پلید آنجا هم شنیده اید؟ بسیاری از افراد در رابطه با این روح دچار تجربیات وحشتناکی شده اند. گفته می شود که او موهای قرمز رنگی دارد و اغلب تی شرتی پشمی به رنگ روشن و شلوار جینی آبی رنگ به تن دارد. برخی از افراد مدعیند که او ناگهان در اواسط اتوبان ها و جاده های خلوت و متروکه ظاهر می گردد وحتی بعضی او را زیر گرفته اند و زمانی که ...
برای دیدن ادامه ی مطلب باید عضو شوید
vampire club...برچسب : نویسنده : BLOODY VAMPIRE vampire-akademy بازدید : 107
دخترکی کنار جاده
ساعت حدود دو نیمه شب بود و من که تازه از مهمانی دوستم آمده بودم، مشغول رانندگی به سمت خانه بودم. من در «بیگو» واقع در شمال جزیره «گوام» زندگی می کنم. از آنجایی که به شدت خواب آلود بودم. ضبط ماشین را روشن کردم تا احیانا خوابم نبرد. سپس کمی به سرعت ماشین افزودم، آن چنان که سرعتم از حد مجاز بالاتر رفت. اواسط راه بودم که ناگهان دختربچه ای را کنار جاده دیدم. سنگینی نگاه خیره اش را کاملا روی خود احساس می کردم. در حالی که از سرعتم کاسته بودم، از خود می پرسیدم که دختربچه ای به آن سن و سال در آن وقت شب کنار جاده چه می کند، می خواستم دنده عقب بگیرم که ناگهان احساس کردم شخصی نزدیکم حضور دارد. وقتی از آینه، نگاهی به عقب انداختم، نزدیک بود از فرط وحشت قالب تهی کنم؛ چرا که...
برای ادامه ی مطلب باید عضو شوید
vampire club...برچسب : نویسنده : BLOODY VAMPIRE vampire-akademy بازدید : 92